چهار سال بیبهزاد؛ چهار فصل دلتنگی
چهار سال است که خرداد، برای ما پایان بهار و فصل آغاز دلتنگی است؛ دلتنگی برای مردی که حضورش، حتی در سکوت، امید میآفرید و در فقدانش، غمی بیپایان بر جانمان نشسته است. چهار سال است که بیبهزاد، جهان علم ایران بیپناهتر، و دل دوستانش بیقرارتر شده است.
دکتر بهزاد قرهیاضی، نه فقط نامی درخشان در سپهر دانش و بیوتکنولوژی این سرزمین بود، بلکه چراغی بود برای همه آنان که راه حقیقت را، حتی اگر پرسنگلاخ و پرخطر باشد، برمیگزینند. او با صداقت بیمثال، شجاعتی کمنظیر و عشقی بیپایان به ایران و آیندهاش، هرگز از ایستادن در برابر جهل و خرافه نترسید و هرگز علم را اسیر مصلحت و ملاحظه نکرد.
چه دشوار است سخن گفتن از کسی که هنوز صدای رسایش در گوشمان میپیچد؛ هنوز برق نگاهش، هنگام دفاع از حقیقت، در یادمان زنده است؛ هنوز لبخندش، هنگام گرهگشایی از مشکلات شاگردان و همکاران، در خاطرمان نقش بسته است. چگونه میتوان باور کرد که دیگر در راهروهای پژوهشکده، گامهای استوارش را نمیشنویم؟ چگونه میتوان پذیرفت که دیگر در جمعهای علمی، آن نگاه نافذ و آن سخن صریح و بیپرده را نمیبینیم و نمیشنویم؟
دکتر قرهیاضی، برای ما فقط یک استاد نبود؛ پناهگاهی بود در تلاطم تردیدها، مرهمی بود بر زخمهای ناامیدی، و الگویی بود از آزادگی و تعهد. او به ما آموخت که علم، بیاخلاق، بیارزش است و اخلاق، بیشجاعت، بیمعنا. او نشان داد که میتوان در برابر طوفان ایستاد و خم به ابرو نیاورد، اگر دل به حقیقت سپرده باشی.
چهار سال است که جای خالیاش، نه فقط در جلسات و مجامع علمی، که در قلبهای ما، در لحظههای تصمیم و تردید، در سکوت شبهای پژوهش و در امیدهای بامدادی، حس میشود. چهار سال است که هر بار نامش را میشنویم، اشکی بیاختیار، راه نگاهمان را تار میکند؛ اشکی نه فقط از سر اندوه، که از سر سپاس برای همه آنچه بود و برای همه آنچه به ما بخشید.
امروز، در چهارمین سالروز پرواز آن روح بزرگ، سر تعظیم فرود میآوریم به پیشگاه نامی که هرگز از یاد نخواهد رفت. یادش گرامی، راهش پررهرو، و نامش تا همیشه در قلب علم و انسانیت این سرزمین جاودان باد.
به یاد استاد، بهزاد قرهیاضی؛
دانشمندی که علم را با عشق و اخلاق معنا کرد.
نویسنده: دانیال کهریزی |